سیگارنوشته

من . یه یادگاری بنویس

اون .  یادگاری

من .  نه این یادگاری، ازون یادگاری ها...

اون . دقیقا کدوم یادگاری ها؟

من . از همونایی که مثلا بعد از چند سال که دیدمش یاد خوبی هات بیفتم

اون . خوبی افسانه است میلاد خوب من، نمی دونستی؟

من . پس تو افسانه ای ؟

اون . افسانه یه دروغ بزرگه، شاید فقط یک دروغ بزرگم لابه لای نگاه تو

من . پس دروغگوی خیلی خوبی هستی، رویا چی؟ اونو مینویسی؟

اون . رویا! شبیه این پاکت سیگار، محتویاتش دود میشه و قالبش میمونه فقط، قالب خالب، فقط یه خاطره است...

من . به جان آغشته ی منی...مثل دروغات، افسانه هات، رویاهات و سیگاری که فقط نفوذ می کنه تو وجودم...خــلاص!

اون . از سیگار خلاصی در کار نیست! همیشه باید کشید، همیشه باید تمومش کرد، همیشه ریه و قلب و وجودتو داغون می کنه...خلاصی در کار نیست.

من . ولی خب بلاخره چی؟ یه روز که ازش خلاص میشم...دوست داشتن یاد بگیر، رفتار موضعی!

اون . شبیه درد، موضعی و مقطعی!

نظرات 4 + ارسال نظر
اون 17 - اردیبهشت‌ماه - 1390 ساعت 03:47 ب.ظ

کمتر پیش میاد کسی یرطان شه توی خونت...
غالبا کردردی بیش نیستیم بعد از یک سکس جانانه.مقطعی.زود گذر و!موضعی!!!

[ بدون نام ] 17 - اردیبهشت‌ماه - 1390 ساعت 03:50 ب.ظ

یرطان:همون سرطان
کردرد:همون کمردرد

خواب زده 17 - اردیبهشت‌ماه - 1390 ساعت 05:58 ب.ظ

ر.جنکی 3 - خرداد‌ماه - 1390 ساعت 02:48 ب.ظ http://fly.blogsky.com

سلام
سیگار آتش، دم ،باز دم،
تو میمانی و فکر سرطان
یا فکر لذت سیگار دیگر...

ممنون شعر خوبت

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد