رفته بودم شیراز، هیج جای شیراز بلد نبودیم و تمام مدت با خونواده دنبال یه گمشده می گشتیم، خیابونا، پارکا، بیمارستانا...با خونوادم دنبال خودم می گشتم، خودم گم شده بودم و خودم دنبال خودم می گشتم...خیلی مسخره بود!
تو همین گیرو دار پیدا کردن گمشده بودم، که موبایلم زنگ زد،گوشی جواب دادم، از کلانتری نمی دونم فلان منطقه شیراز بود، گفت شما آقای ***** (اسم و فامیل خودم) میشناسید؟ گفتم...آره، آره ...خودم هستم، اونجاس؟ پیداش کردید؟ گفت.....آقا ایشون یه دزده، یه سارق سابقه دار! همین الان بیاین کلانتری!
من که نفهمیدم چی شد!
میلاد
من دیدمت
تو حیاط آتشکده ی یزد بودی
یه حوض اونجاست
من نمیدونم کجاست. نمیدونم کی رفتم
اما تورو اونجا دیدم
اون پلیسه هم که بهت زنگ زد من بودم
امیدوارم ناراحت نشی
میخواستم یکم بخندیم
میدونی که چطوریم من !!
عوضی!!!!!!
میلاد
میشه بیشتر بنویسی ؟
من دیگه کل وبلاگتو حفظ شدم !
:)
بله بله...حتما!
الکلی مرسی که سر میزنی
از رو خواب هات میشه فیلم ساخت :دی
احمقانه ترین فیلمی که میشه به نمایش گذاشت!
:)
هه...چه خود خوبی داری... خود من معتاده...تا حالا هزار بار بردمش ترک...لامصب بدجوری درگیر این کوفتی شده
خب من نمی فهمم...وقتی نمی شه، نمیشه لابد دیگه....چه اصراریه؟ بزار از اون چیزی که هست لذت ببره، ارزششو داره اصلا؟