خاک بر فـــرقُم نشست

دقیقا نمی دونم چرا.....اما این روزا خیلی این شعرُ زیر لب زمزمه می کنم


یک نظر بر ابر کردُم....ابر باریدن گرفت

           یک نظر بر یار کردُم....یار نالیدن گرفت


تکیه بر دیوار کردُم....خاک بر فرقُم نشست

خـــاک بر فرقش نشیند....آن که یار از من گرفت


نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 13 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 02:26 ق.ظ

خواب زده ... نه من فرشته ام ! من همیشه کنسرت رفیقام چت میرم معمولا بعد که فیلماشو میبینم یه چیزایی یادم میاد ! اما تو این یکی فکر نکنم چیزی یادم بیاد چون مهرداد بهم گفت تنها آدمی بودم که فقط نگا میکردم و فکم رو زمین بوده ! من فقط درام دیدم! هرچیم بخوای راجع بهش میگم بهت ! قول ! میدونی ؟ من نزدیک ترین جای ممکنه به درام نشسته بودم و خب چتم که بودم ... اما عالی بود ! چشمای مهرداد مث سگ سرخ بود و از حدقه زده بود بیرون ! باید میدیدش !

مسئول باجه بلیت فروشی چی؟ اونم چت بود!؟
همه در حالت عادی بودید پس

الکلی 14 - شهریور‌ماه - 1390 ساعت 09:07 ب.ظ

نمیدونم . شایدم بوده ! یکمی پیر بود ! بهتر بود پولاشو بده سمعک بگیره درام گوش بده فقط!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد