ن هنوز چشمام به راه تا تو بر گردی دوباره افسوس و صد افسوس، افسوس و صد افسوس میگی راست بود هرچی گفتی هیچوقت دروغ نگفتی گفتی من تقدیر و سرنوشتتم، اولین و آخرین عشقتم افسوس و صد افسوس، افسوس و صد افسوس افسوس و صد افسوس، افسوس و صد افسوس هنوز کورم هنوز ساده، هنوز چشمم به راهه افسوس و صد افسوس، افسوس و صد افسوس
فکر نمیکردی اینهمه منتظرت بمونم
من همون هستم که بودم، شب و روز به یادت بودم
واسه تو باورش ساخته میدونم
تو از اول میدونستی که این کار، کار تو نیست، نمیتونی یه جا آروم بمونی
همه زندگیت جلو روته، آدمهای جالب سر ع راتن، چرا یه قصه تکراری بخونی؟
رفتی نموندی
اگه برگردی، اگه برگردی
زندگیم شده حسرت و آه
غیر از چند بار اونم از روی اجبار
میگی دروغات از سر ترس بود، حقیقت گفتنش سخت بود
هر کی نقطه ضعفی داره، کجاست گل بی خار
باورت کردم، کور بودم و ساده
تقلب کردی تو سرنوشتت، اینم از آخر عشقت
حرفهای داغت ضمانت اجریی نداره
رفتی نموندی
اگه برگردی، اگه برگردی
زندگیم شده حسرت و آه
رفتی نموندی
اگه برگردی، اگه برگردی
زندگیم شده حسرت و آه
واسه تو چه فرقی داره، من منتظرت باشم یا نه؟
یه چیزهایی تو دلمه که گفتنی نیست، میدونم راهی که رفتی برگشتنی نیست
این جاده جای دور زدن نداره با هاس بری تا ته
رفتی نموندی
اگه برگردی، اگه برگردی
زندگیم شده حسرت و آه
امروز، سوار تاکسی شدم یه پیرمرد 60 ساله مثلا، که با تمام قدرت رادیو گوش می کرد، رادیو صبح جمعه...فقط من تو ماشینش بودم، چون دربست بود مسیر طولانی مجبور بودم تمام مدت هم صحبتش باشم و حتی....و حتی به سوت بلبلی ها و جک ها ک&%#ـس شعر مجری های تخماتیکم رادیو که راننده قاه قاه بهش می خندید و بعد از هر خنده بلافاصله تو صورت من نگاه می کرد و منتظر لبخند من بود، از سر گشادی یه ته لبخندی نثارش می کردم...رادیو صبح جمعه کم بود،خودش هم هی زر می زد، ابله میدید هدفون تو گوشمه و صدای نیروانا میاد بیرون، اما بازم حرف می زد، کلا بیخیال موزیک شدم، هدفونو غلاف کردم و با تمام عمق وجود بهش دل دادم و به حرفاش گوش کردم اولش یه جورایی رحم ام اومد، اما خدایی رو اعصاب بود، دلم میخواست بهش بگم که اصلا برام مهم نیست که ماشینت ساخت چه سالیه، کلاژش شله یا سفت،رانندگی زنها تو تهران خوبه یا نه، سر کرایه با مسافر چندبار دعوا کردی، حتی اینکه شب چطوری با زنت می خوابی، البته اینو نگفت. من که دیدم ول کن نیست از فلسفه قدیمیم استفاده کردم یعنی تایید کردن حرف آدما تو تاکسی، شروع کردم هرچی می گفت،بلافاصله سر تکون می دادمو می گفتم " بله...بله...همینطوره، اصلا درستش همینه " چه حالی می کرد، تو ابرا بود انگار،ولی خب مهم این مغز بود که به یغما می رفت، طرف خیلی مذهبی بود تو حرفهای چرتش مدام رفرنس میداد به حدیث و قران و اینا....یه دیالوگ تاریخی داشت، وقتی که دنده ماشینش خوب جا نمی خورد، هی غر میزد، دنده ماشینشو فحش میداد....چند لحظه تو صورتش نگاه کردم،اونم برگشت زل زد به من، پشت چراغ قرمز بود، گفتم از دنده ماشینت شاکی ای؟ گفت " آره بابا...چند بار بردم تعمیر گاه بازش کرد..... " حرفشو قطع کردم، نمیدونم اون جمله ی امامُ شنیدی یا نه....قیافش زوم شد" کدومشُ؟" همون که امام سجاد (ع) می فرماد، هرچیزی که گیر دارد و سخت است، اگر شُُل و آرام با آن رفتار کنی، میتوانی در آن موفق شوی....جمله ی آقا مصداق دقیق همین دنده اس....!!!طرف قیافش ملیح شد، یه ته لبخندی زد و گفت....چه حرف خوبی، چه جمله ای گفتن....دقت کردی؟ همین جمله ی کوچیکُ اگه همه مردم دنیا تو کل زندگیشون به کار ببرن، همه ی دنیا سامون میگیره...و از اون جا تا آخر مسیر با یه لطافت عجیبی دنده عوض می کرد، طوری که حتی من سرویس شدم
امروز اولین روز از کار جدیدم بود، کار جدیدم چون از کار قبلی اخراج شدم....جریانش باحاله ها اما خب حس تعریف کردنش نیست، می گفتم؛ اولین روز از کار جدید بود...قرار بود ظهر برم دفتر و خیلی شیک و رسمی آغاز به فعالیت جدی بکنم....اما حدس بزن چه اتفاقی افتاد، کاری که اصلا به قصد اون از خونه بیرون نیومدم...من کفشامو پوشیدم که برم سر کار! با کلی فکر و ایده ی نو، تا اینکه یه دوست طبق معمول مثل همیشه زنگ میزنه و میگه مثلا یه چیزی منم از اونجایی که ذاتا پایه ی همه چی هستم، قرار شد نیم ساعت با هم تو کافه بشینیم....آره رفتیم کافه، چای دارچین و حل و کیک...صبحونه خوبی بود، چسبیدا....حرومزاده کافه ها میشد با خیال راحت توش کون به کون سیگار کشید بدون اینکه کسی سرفه و آخ و اوخ و چس بگه و سکسی ترین قسمتش موزیکاش بود، حرف نداشت، اونقد خوب که خودم نشستم یه سلکشن آهنگ پنج ساعته درست کردمو پلی کردم، با صدای بلند...عقربه ها هی از هم لایی می کشیدن و من هی از روی این صندلی به اون صندلی، سیگار، سیگار، موزیک، اصن معرکه، ساعت 12 اونجا بودم، ساعت شد 2...خب به هر حال، پیش خودم گفتم میشینم چند دقیقه دیگه میرم، یه چای دارچین و حل دیگه با کیک....گرسنه ام شد، غذا خوردم، زنگ زدم، دوباره سیگار و موزیک و شاش....ادامه داشت، اتفاق بامزه اینجا بود که وقتی از کافه اومدم بیرون هوا تاریک بود...ساعت هشت و نیم،9 بود فک کنم...هیچ وقت فک نمی کردم یه روز انقد لــــــــش بگذرونم،آره نزدیک هشت ساعت تو کافه بودم! اونم تو اولین روز کاریم....وقتی اومدم تو فضای باز، ریه هام مچاله شد از هوای تازه، میسوخت، درد، نفسم در نمیومد...به قول پویا دود توم بود! با تمام گه بودنش، ولی راضی بودم...عوضش از فردا با عشق دیگه ای میرم سر کار!!!! اگه رام بدن!
نهایت کسخلی یعنی این که آدم فرق هوس، عادت و عشق ندونه...هم ترحم برانگیز هم ریدمون، مثل موزیسینی که قرق قیچک و گیتار باس نفهمه! خاصیت شعور همینه که باعث میشه آدم مسئول تمام حرفا و حسایه که حواله کسی می کنه!
عشق بیشتر شبیه استفراغ قورباغه ایست،روی جلبک های برکه
وقتی که آن سر رابطه یا مرد زن باره است یا فاحشه بدکاره
غی پشت غی، بی قاف با قال در غار، تف پشت تف، بی تار، با تو، در ترس، با رقص موضون تا ته، تانگو
14 سالگی، وقت هرزگی، وقت و بی وقت، عصاره ی خلوت و پرن و عطر سبز صابون گلنار، سرآغاز حوس تا صبح بیدار
عشق...همان عشق که معشوق، معشوقه را کشان کشان، مالامالان المال به پای درخت اقاقیا می کشاند، همان عطر شرم شرمگاهی
عشق، عجب عمقی در تلفظ این لفظ است، سوز دارد، درد دارد، نا ندارد، دل دارد، ته دل حبس دارد،حفره دارد، رحم ندارد، رحِم دارد...گرفتی؟ معجزه ی عشق را؟ بوی گند قرمزی می دهد این کلمات، این عشق
حوس، بیشتر حادثه ایست که حواس را به حس میسازد، حتی اگر حوا باشی...
همین حوا، اصلا حوا هم از سر حوس آدم را برای ویار پی سیب می فرستاد و پهلو به پهلو ابلیس طاق باز از کف میداد
آدم، این سه حرف ناقابل....نطفه ای را بست که آن را تلاقی یک فرجامی خواند
برکه ای که حاصل تلاقی دریای حوا با رودخانه ی ابلیس و آدم بود
بچه غورباقه های حرامزاده ای که در وجودشان شک است، حالا به دنبال جفت در دل دریای بی پرده اند
یکی داد، یکی کرد، یکی دیگر به خیال این که کردگار است لبخند حواله آسمان می کرد
به خیال نازک خیالشان، عشق در دلهایشان سنگ بنا کرده، غافل از اینکه زیر سایش زیر دل هایشان بد زاییده اند
به نام عشق
به کام تمام آن نطفه های نافرجامی که در راهند، تمام آن ناخواسته های حرامزاده که عشق در سر دارند
بتکون غبارای دامنتو...
چت شده؟ غم دنیا رو چپوندن تو دلت؟
نشستی زار می زنی و های میکشی و گیساتو از جا می کنی، به حال کی؟ من یا خودت؟
غم به من قلمه زده ریشمو از جا کنده /
وقتی که خشک بشی،میوه ندی /
باد بیاد لختت کنه، جلوی چشم همه /
بخوای، نخوای هیزم زیر دیگ می شی /
صبح عزا، آبگوشت نذری بی بی /
اگه من نا ندارم بلند بلند شعر بخونم، موهاتو ناز بکنم و تا صبح کنارت بمونم، پشت اسب دم سیاه بنشونمت کنار قصرم ببرم، وقتی سر می چرخونی، قرص ماه بردارم سنجاق سینه ات بکنم...
کم ام ببخش، به روم نیار، خودم همشو می دونم
is it hard to go on
make them believe you are strong
don't close your eyes
all my nights felt like days
so much light in every way
just blink an eye
i used to be someone happy
you used to see that i'm friendly
all your smiles ,all is fake let me come in
i feel sick ,gimme your arm
from the shadow ,to the sun only one
step and you'll burn
don't stay too high
i used to be someone happy
you used to see that i'm friendly
is it why in your tears,
i can smell the taste of fears
it's all around
all my laughs ,all my wings
they are engraved inside your ring
you were all mine
i used to be someone happy
you used to see that i'm friendly